به نظر من در مورد دندونات داری زیادی حساسیت نشون میدی
تو برو دندون پزشک خودش کارایی که لازم باشه رو انجام میده...این از این
در مورد بقیه مشکلاتت هم میگم که بهتره بری پیش روانشناس تا کمکت کنه
فقط بدون با غصه خوردن و چه کنم چه کنم هیچی عوض نمیشه فقط خودتو اذیت میکنه
حالا نمیدونم چرا گفتی تنهایی برات بهتره ولی در کل همه ی آدما یه زمانی به این نتیجه میرسن که نباید از کسی انتظار داشته باشن
امیدوارم با این فک کردنای بیش از حد و خودخوری های بی فایده به خودت آسیب نزنی
مریم جان این مشکل رو من چند ساله که دارم و همیشه از این روز میترسیدم اما فکر نمیکردم یه روز پاشم اینجوری دندونم داغون بشه
تو خونه همه میگن تو که این همه به دندونات میرسی اینم از نتیجه اش!
درباره مشاوره هم من قبول دارم برم مشاوره بهتره اما خب اینجا یه شهر کوچیکه هم آدم معذبه و هم از کجا معلوم مشاوراش خوب باشن؟
بعشدم منی که این همه سال حتی جلوی خونواده امم سکوت کردم و تا قبل اینکه اینجا بیام مشکلاتم رو به کسی نگفته بودم سختمه فردا پاشم برم پیش یه مشاور و کل زندگیم رو بهش بگم
اگه کسی من رو اونجا ببینه چی
به مادرمم امروز گفتم میگه هر جا میخوای بری اگه دوس داری تنها برو اگه هم نه خودم باهات میام ولی خب هنوز این فکر دندون داره عذابم میده
من به جزئیات زیاد توجه می کنم مخصوصا از این دست که مهم باشن
برادرم دو روزه گوشیشو گم کرده هنوز دپرسه اما من دندون نازنینم شکسته سخته آروم بودن واقعا
اینم یادم رفت بگم مریم جان
از چند وقت پیش حدودا دوسه سال پیش که یه مشکلاتی با خونواده ام داشتم به این نتیجه رسیدم ازشون انتظاری نداشته باشم و خیلی باعث شد آروم بشم
تنهایی سخته اما زندگی با بقیه که درکت نمیکنن هم آسون نیست
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه میپنداشتیم...
بعدشم عزیزم آدم وقتی دلش تنها باشه یعنی تنهاست خب
وقتی بقیه خونه نیستن من خیلی وقتا واسم عادیه چون روحم زمان های زیادی تنها بوده
امروز که این ها رو به مادرم میگفتم همش عذاب میکشید و ابراز پشیمونی می کرد اما آیا این پشیمونی ها دردی از من دوا میکنه؟
میتونه زمان برگرده عقب و من آروم بشم؟
سلام
عزیز این حرفها چیه میزنی!!!؟؟
فرض کن خانواده محترم شما مزخرفترین فامیل تو دنیا باشن و کم عقل ترین!!!؟؟(که نیستن) و به همین دلیل همه انها رو به شدت تنبیه کنن(به خاطر ظلمی که در حقت کردن)(که به آن شدت نکردن).
خوب که چی پس از تمام اینهایی که عرض کردم!!؟؟ این عقل و دانش و شعور و درک و فهم میشه برای اونها یا شما؟؟؟
عزیز این رو بفهم ما مسئول تغییر و درست کردن دیگران نیستیم ما فقط و فقط مسئول تغییر و درست کردن و زیستن و محافظت کردن از خودمان هستیم.
دیگر خود دانی که چه کنی با زندگی خودت
موفق باشی
سپاس
دکتر
وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد
و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد
حرف های شما متینه
درسته هر کسی باید افسار زندگیش دست خودش باشه، باید قوی باشه، باید خودش به فکر خودش باشه و مسئولیت کارهاش رو به عهده بگیره
اما خب من گاهی به خاطر مشکلات و شرایطم ضعیف شدم
گاهی اعتماد به نفسم خراب شده
و این ها باعث شده که از نظر روحی آسیب ببینم
هزینه مشاوره هم که کم نیست...
بازم ممنونم بابت راهنماییاتون.
یه مطلب دیگه هم قابل ذکر هست اینه که بیشتر مشکلات روحی من از دبیرستان شروع شد
من تا سال اول دبیرستان خیلی حال روحیم خوب بود و از نظر درسی هم شاگرد اول کلاس و جزو شاگردای ممتاز مدرسه مون بودم
اما از وقتی که انتخاب رشته کردم و برادرم و دایی ام و بقیه اطرافیان همشون واسه من شدن مشاورین ارشد رئیس جمهور مشکلاتم از اون زمان شروع شدن..!
دقیقا سنی که آدم نیاز به یه مشاوره درست و همراهی درست و دقیق برای تحقق به رویاها و آرزوها و اهدافش داره
سن مرز عبور از نوجوانی و وارد شدن به جوانی
با گشت این همه سال هنوز تاثیراتش مخربش تو ذهن و زندگی من هست
ای کاش اصلا مشاوره ای به من نمیدادن و اگه همه تصمیمات رو خودم می گرفتم به نظرم خیلی بهتر بود یقین دارم
آدم تو سن نوجونی مثل یه کودک میمونه که تازه میخواد راه رفتن رو یاد بگیره خب نیاز داره بقیه هم پشتیبانش باشن، اگه زمین خورد دستشو بگیرن نه اینکه طوری باهاش رفتار کنن که نتونه درست راه بره، نمونه این رفتار رو من دیدم تو اقوم، یکی از اقوام من بچشون تازه میخواست ایستادن و راه رفتن یاد بگیره والدینش یه لحظه آرومش نمیذاشتن و همش سعی کردن کمکش کنن، بعد چند وقت تنبل شده بود و سنش هم بیشتر شد دیگه راه نمیرفت دکتر بردن گفته بود انقدر بیش از اندازه سعی در کمکش واسه ایستادن و راه رفتن داشتید این بچه دیگه تنبل شده و اگه اینطوری ادامه بدید ممکنه در آینده نتونه راه بره! بعدش اجازه دادن کمی تنهایی بلند شه بخوره زمین و بعد کم کم یاد گرفت ایستادن و راه رفتن رو
من حرفم اینه ، مشاوره رفتن فقط برای دیونه ها نیست
من این مدت به این نتیجه رسیدم مشاوره رفتن نه تنها چیز غیر عادی نیست بلکه هر کسی باید یه مشاور داشته باشه که تو زندگیش موفق تر باشه به هر حال مشاوره رفتن یه جور مشورت گرفتن از یه متخصص هست چیزی که تو قرآن هم خداوند بهش اشاره کرده
اما دید عرف تو اجتماع و به خصوص تو شهر و خونواده ی من دقیقا برعکس هست
خب طبیعیه من هم در مواجه و روبرو شدن با یه مشاور مقاومت کنم و اینقدر برام سخت شده
ولی خب این مدت خیلی بهتر شده دیدم به این موضوع و مهم نیست که بقیه چه فکری می کنن
چیزی که داره میگذره عمر من هست، همونطور که زمان به عقب بر نمیگرده که من اشتباهاتم رو جبران کنم
آینده هم به این شکله و خیلی بهتره که آدم وقتی که احساس نیاز به تغییر کرد بره دنبالش
من این چیزارو تا حدودی میدونم دکتر
ولی خب یه سری چیزا عذابم میده
وقتی میبینم تو اوج جوونی دچار قلب درد، معده درد، مشکل دندونام و دندون قروچه، کم پشت شدن موهام به خاطر استرس ها و فشارهای عصبی زیاد
خب این چیزا برای یه دختر پذیرفتنش آسون نیست، هیچوقت فکر نمیکردم تو این سن این همه مشکلات رو داشته باشم.
امیدوارم بتونم خودم از پس زندگیم بر بیام
البته فعلا باید کار دندونم رو انجام بدم و بعد برای مشاوره اقدام کنم.
به این فکر می کنم اگه اعصاب و روح آدم به نحوی قابل مشاهده بود الان روح و اعصاب من چه شکلی بودن!
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)